۴۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۲

یک نگاه از تو و در باختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من

جان بکف منتظر عید لقایت تا کی
روی بنمای جمال از تو و قربان از من

سینه بهر هدف تیر غمت چاک زدم
ناوک غمزه ز تو هم دل و هم جان از من

بغمم گر تو شوی شاد و بمرگم خشنود
بخوشی خوردن غم دادن صد جان از من

همه شادی شوم ار شاد مرا میخواهی
ور غمین جور ز تو ناله و افغان از من

بوصالم چو دهی بار ز تو جلوهٔ ناز
بفراق امر کنی خوی بهجران از من

هرچه خواهی تو ازو فیض همان میخواهد
هر چرا امر کنی بردن فرمان از من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.