۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۸

منگر تو در روی بتان بهر هوای خویشتن
در آتش سوزان مرو ای دل بپای خویشتن

هرگو دلش از دشت برد مهر بتان سنگدل
در دوزخ نقد اوفتاد دید او جزای خویشتن

با عشق خوبان خو مکن جز جانب حق رو مکن
کین غم چو افروزد دلت بینی سزای خویشتن

غم را بسوزان شاد شو در عشق حق استاد شو
شاگردی شیطان مکن بهر بلای خویشتن

نی‌نی چو شیطان خود روی‌بینی چو دانه سوی دام
استاد شیطان میشوی در ابتلای خویشتن

رو رسم نو بنیاد کن خود را ز خود آزاد کن
تا وارهی زین بندگی باشی برای خویشتن

چون فیض روحانی شوی زاقندهٔ ثانی شوی
یابی بقای جاودان اندر فنای خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.