۵۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۰

فخر دو عالمیم و گدای تو آمدیم
بر درگه تو بهر عطای تو آمدیم

در گوش ما فتاد بنا گه ندای کن
جستیم از عدم بندای تو آمدیم

ما را نبود هیچ مهمی در آب و خاک
در آتش بلا بهوای تو آمدیم

ما از کجا و خون جگر خوردن از کجا
بر خوان اینجهان بصلای تو آمدیم

این آمدن برای تو بود و برای تو
بهر تو آمدیم و برای تو آمدیم

هم راه را بما تو نمودی ز ابتدا
هم گام گام را بهدای تو آمدیم

با پای سعی خود بکجا میتوان رسید
این راهرا تمام بپای تو آمدیم

این راه پرنشیب و فراز خطیر را
در آرزوی وصل و لقای تو آمدیم

ما را تو میسری و توئی آب روی ما
ما خاکیان ولی نه سزای تو آمدیم

امر امر تست هرچه تو گوئی چنان کنیم
در دایره قدر بقضای تو آمدیم

کاری برای خود نکنیم و هوای خود
فرمان بران رای و هوای تو آمدیم

هرجا که رفته‌ایم ز بهر تو رفته‌ایم
هرجا که آمدیم برای تو آمدیم

تو آن خویش باشی و ما نیز آن تو
ما مای خود نه‌ایم که مای تو آمدیم

بی‌فیض تو ز فیض نیاید نفس زدن
در فن شاعری برضای تو آمدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.