۴۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۵

ما سر مستان مست مستیم
با ساقی و می یکی شدستیم

در ساقی و یار محو گشتیم
از ننگ وجود خویش رستیم

تا دست بدست دوست دادیم
پیوند ز خویشتن گسستیم

تا چشم بروی او گشادیم
زان نرگش مست مست مستیم

تا پای بکوی او نهادیم
از دست ببوی او شدستیم

با باده زدیم جوش در خم
تا باده شدیم و خم شکستیم

ما باده و باده ما دوئی نیست
ما رسم دوئی بهم ز دستیم

ما از مستی و مستی است از ما
در روز الست عهد بستیم

ما از ساقی و ساقی است از ما
در عیش بکام دل نشستیم

مستی نکنیم از آب انگور
ما مست ز بادهٔ الستیم

ما بی می مستی دمی نبودیم
بودیم همیشه مست و هستیم

از ما مطلب صلاح و تقوی
ما عاشق و رند و می پرستیم

برخواسته‌ایم از دو عالم
تا در صف میکشان نشستیم

کس پای بما ندارد ایفیض
ما سر مستان مست مستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.