۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۳

از عشق یار خوشم از حسن یار هم
زان می مدام مستم و زان میگسار هم

او جلوه مینماید و من میروم ز خود
از خویش شکر دارم و از لطف یار هم

هرکس که دید جلوه‌اش از خویش شد تهی
از دست رفت کارش و دستش ز کار هم

یکجلوه کرد و بر دو جهان هر دو مست شد
بیخود ازو زمین و فلک بی‌قرار هم

یکجلوه کرد حسرت ازو صدهزار ماند
آن جلوه را فدا من و چون من هزار هم

زان جلوه است شعله دلهای عاشقان
زان جلوه است داغ دل روزگار هم

زان جلوه است موج هوا و ثبات کوه
زان جلوه است جوش و خروش بحار هم

زان جلوه است تازگی و سبزی چمن
زان جلوه است شور خزان و بهار هم

زان جلوه است ناله و افغان عندلیب
زان جلوه است لطف گل و قهر خار هم

زان جلوه کام فیض برآمد درین جهان
در نشاهٔ که عیش بود پایدار هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.