۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۸

قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم
دعا بیار جفا کار بیوفا بنویسم

شکایتی بلب آمد ز جورهای تو گفتم
بهیچ نامه نگنجی ترا کجا بنویسم

دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر
کدام را ننویسم کدام را بنویسم

خدای داند و بس جز خدا کسی نه بداند
که گر سر گله را وا کنم چها بنویسم

اگر سر گله را واکنم وفا ننماید
مداد بحر و بیاض زمین کجا بنویسم

نه بحر ماند و نه بر نه خشک ماند و نه تر
اگر شکایت دلبر بمدعا بنویسم

همان بهست که خاموش گردم از گله چون فیض
ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.