۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۶

در عهد تو ای توبه شکن عهد شکستم
احرام طواف حرم کوی تو بستم

آتش زدم آن خرقه پشمینه سالوس
بر سنگ زدم شیشه تقوی و شکستم

رندی و نظر بازی و شیدایی و مستی
چندین هنر استاد غمت داد بدستم

از مسجدو محراب شدم سوی خرابات
تسبیح بیفکندم و زنار به بستم

بفروختم آن زهد ریا را بمی لعل
اکنون بدر میکده ها باده بدستم

بودم به صلاح و ورع و زهد گرفتار
صد شکر که عشق آمد و زین جمله برستم

چون فیض بریدم ز همه خلق به یکبار
بر خواستم از خود به ره دوست نشستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.