۸۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۰

هر رنج که میرسد بجانم
از خود رسدم اگر بدانم

از هیچکسم شکایتی نیست
از خویش بخویش در فغانم

بر من ازمن غمست و محنت
از بود و نبود ود بجانم

درد دل من ز غیر من نیست
خود درد دل و بلای جانم

خود سد ره سلوک خویشم
خارم که بپای خود نهادم

خار پای خودم که با خود
یک گام شدن نمیتوانم

بار دوش خودم که بر خود
پیوسته چو با خودم گرانم

از خویش اگر خلاص گردم
آن کو در وهم ناید آنم

چون فیض ز خویش اگر رهیدم
فرمان ده هفت آسمانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.