۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۹

عشقت ره و رهنماست ای فیض
جز عشق رهی کجاست ای فیض

در عشق به بین جمال مقصود
عشق آینه خداست ای فیض

جان و دل ما بعشق باقیست
عشق آب حیات ماست ای فیض

هم در ره عشق کان شادیست
غمهای دگر بلاست ای فیض

از عشق طلب هر آنچه خواهی
کو معدن هر عطاست ای فیض

ز عشق توان ز فتنه رستن
عشق آفت فتنهاست ای فیض

در عشق گریز و در غم عشق
جز عشق همه فناست ای فیض

پیوسته ز عشق فیض جو فیض
کو منبع فیضهاست ای فیض
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.