۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۲

عبرت بگیر ای دل ازین دهر پر غصص
ز احوال انبیا و سلاطین شنو قصص

بنگر چها ز قوم کشیدند انبیا
بس جرعهای خون که کشیدند از غصص

حق کرد بر خواص مو کل بلای خویش
قسمت زیاده داده کسی را که بود اخص

شاهان نگر که با دل پر حسرت از جهان
رفتند سوی گور ز قصر مشید جص

دانا در اینجهان ننهد دل تنش در و
چون جان اوست در تن چون مرغ در قفص

بر راستی کار جهان این دلیل بس
کو کرد بر جفاش بکردار خویش نص

فریاد میکند که من اینم مخور فریب
از بهر خود مجوی در آمیزشم رخص

پنهان نمی‌کند بدی خود چو اهل غدر
پیدا و روشن است بدیهاش چون برص

ای فیض قسمتیست معدّل نعیم و غم
بر اهل نشأتین مساوی بود حصص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.