۳۳۸ بار خوانده شده
ای نگاه خفتهات صیاد کس
غمزهٔ مستانهات جلاد کس
باد ویران از غمت دلهای ما
ای خراب توبه از آباد کس
کم مباد از عاشقان بیداد تو
ای فدای جور و ظلمت داد کس
ای که هم شادی ز تو هم غم ز تو
شاد میکن خاطر ناشاد کس
ای ز نو بر عشقان بیدادها
غیر بیداد تو ندهد داد کس
کی رسی هرگز بفریاد کسی
یا رسد هرگز بتو فریاد کس
ای که در یاری کسانرا روز و شب
هیچ میآری تو هرگر یاد کس
فیض از بیداد تو شد داد خواه
کی دهد بیداد خوبان داد کس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
غمزهٔ مستانهات جلاد کس
باد ویران از غمت دلهای ما
ای خراب توبه از آباد کس
کم مباد از عاشقان بیداد تو
ای فدای جور و ظلمت داد کس
ای که هم شادی ز تو هم غم ز تو
شاد میکن خاطر ناشاد کس
ای ز نو بر عشقان بیدادها
غیر بیداد تو ندهد داد کس
کی رسی هرگز بفریاد کسی
یا رسد هرگز بتو فریاد کس
ای که در یاری کسانرا روز و شب
هیچ میآری تو هرگر یاد کس
فیض از بیداد تو شد داد خواه
کی دهد بیداد خوبان داد کس
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.