۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۵

ای ز تو در هر دلی نوری دگر
وز غمت در هر سری شوری دگر

تا برد از چشم بیمارت شفا
هر طرف بنشسته رنجوری دگر

سرمه خاک رهت را منتظر
بر سر هر کوچهٔ کوری دگر

بر سر بازار عشقت دارها
بر سر هر دار منصوری دگر

در خرابات وصالت بادها
تشنهٔ هر باده مخموری دگر

میکشم تا بار غمهای تو را
میبرم از هر غمی روزی دگر

چند باشم زنده در گور فراق
یا بکش یا وصل یا گوری دگر

دورم از خود کردی و گفتی بناز
باش گر از وصل ما دوری دگر

نی همین فیض است مهجور از درت
بر سر هر کوست مهجوری دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.