۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴۷

بِکَش بِکَش که چه خوش می‌کَشی بیار بیار
هَزیمَتانِ رَهِ عشق را قِطار قِطار

کِنار بازگُشاده‌‌ست عشق از مَستی
رَسید دِلْشُدگان را گَهِ کِنار کِنار

زِ دستِ خویش ازان ساغَری که می‌دانی
اگر چه نیک خَرابَم بیا بیار بیار

قَرارِ دولَتِ او خواه و از قَرار مَپُرس
که نیست از رُخِ او در دِلَم قَرار قَرار

نِگار کرد زِ خون اشکْ بر رُخِ عاشق
حَلاوتی‌‌ست دَران رو که زد نِگار نِگار

اَیا کسی که دَرافتاده‌‌یی به چَنگالَش
زِ چَنگِ دوستْ رَهیدن طَمَع مَدار مَدار

تو خون بُدیّ و زِ عشقش چو شیر جوشیدی
چو شیرْ خون نَشَوَد تو از این گُذار گُذار

بُرو به باده مَخْدوم شَمسِ دین آمیز
که نیست باده تبریز را خُمار خُمار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.