۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۳

خنک دیدهٔ کان ترا دیده باشد
ز گلزار حسنت گلی چیده باشد

سراپا نظر گشته باشد کسی کو
جمال ترا یک نظر دیده باشد

چه دیده است چشمیکه رویت ندیده
چه بشنیده آن کز تو نشنیده باشد

بجمعی تو دزدیده نگذشته باشی
که هر یک نگاهی ندزدیده باشد

خرامان براهیکه بگذشته باشی
بسا دل ز حسرت خراشیده باشد

نقاب ارگشائی و گر رخ بپوشی
ز بیگانه آن روی پوشیده باشد

گره گرزنی زلف را ور گشائی
بهر طور باشی پسندیده باشد

نشاط دلم از نشاط تو باشد
نخندیده باشی نخندیده باشد

کسی کو گرفته است در بر خیالت
به بیداری او خوابها دیده باشد

خیالت کسیرا که در سر مقیم است
محالست یکلحظه خسبیده باشد

کسی را که عشق نگاریست در سر
ز سیمای او غم تراویده باشد

چو در وصف حسن تو گوید سخن فیض
سرا پای موزون و سنجیده باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.