۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۱

هر کجا داغ و درد و غم باشد
کاش بر جان من رقم باشد

نو بنو مرهمیست بر دل ریش
درد و داغی که دم بدم باشد

ز آتش عشقم ار بسوزد جان
یا شود شعله دل چو غم باشد

خام افسرده را چو باید پخت
آتش عشق مغتنم باشد

هرکه در عشق میتواند سوخت
بجهنم رود ستم باشد

دارم امید آنکه در غم عشق
دل من ثابت القدم باشد

وه که گلزار داغهای دلم
خوشتر از روضهٔ ارم باشد

هرکه در دل نباشدش عشقی
حاصلش حسرت و ندم باشد

فیض را بخت اگر کند یاری
در ره عشق حق علم باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.