۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۰

کسی از عمر برخوردار باشد
که از عشق نگاری زار باشد

هوای دلبری ما پسند است
دو عالم را بهل ز اغیار باشد

بغیر عشق دل چیزی نخواهد
که غیر عشق بر دل بار باشد

خلایق جمله در خوابند الا
دو چشم عاشقان بیدار باشد

ز کوی دوست می‌آید نسیمی
کسی یابد که او هشیار باشد

کسی را کو ز عشقی برد بوئی
چه پروای گل و گلزار باشد

دلی راکو بود داغی ز عشقی
کیش با لاله یا گل کار باشد

کسی کو یافت ذوق لذت عشق
ز جنت گر زند دم عار باشد

بهشت دیگران گلزار باشد
بهشت ما رخ دلدار باشد

نعیم زاهدان حور و قصور است
نعیم عاشقان دیدار باشد

جحیم بی‌غمان دود است و آتش
جحیم ما فراق یار باشد

نه پیچم از بلای دوست گردن
که در عشق امتحان بسیار باشد

کسی را میرسد لاف محبت
که چشمش زار و دل افکار باشد

بهشت فیض باشد عشق جانان
ز اشگش تحتها الانهار باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.