۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۳

چشم شوخ تو فتنه میسازد
ابروانت دو تیغه میبازد

قد و خدت چو بگذری بچمن
بر گل و سرو و نسترن نازد

از همه نیکوان گرو ببری
جلوه‌ات رخش حسن چون تازد

هر که تیری ز غمزهٔ تو خورد
دین و ایمان و عقل و جان بازد

تیر مژگان کمان ابرویت
دم بدم سوی هر کس اندازد

غمزهٔ شوخ را بگوی که تیر
سوی هر بوالهوس نیندازد

چون ترا دید میرود از کار
فیض‌ سوی تو دست چون یازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.