۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴۰

بیامدیم دِگَربار چون نَسیمِ بهار
بَرآمدیم چو خورشیدْ با صد اِسْتِظْهار

چو آفتابِ تَموزیم رَغْمِ فَصلِ عَجوز
فَکَنده غُلغُل و شادی میانه گُلْزار

هزار فاخْته جویانِ ما که کو کوکو
هزار بُلبُل و طوطی به سویِ ما طَیّار

به ماهیانْ خَبَر ما رَسید در دریا
هزارْ موج بَرآوَرْد جوشِ دریابار

به ذاتِ پاکِ خدایی که گوش و هوش دَهَد
که در جهان نَگُذاریم یک خِرَدْ هُشیار

به مُصطفی و به هر چار یارِ فاضِلِ او
که پنج نوبَتِ ما می‌زنند در اَسْرار

بیامَدیم زِ مصر و دو صد قِطارِ شِکَر
تو هیچ کار مَکُن جُز که نیشِکَر مَفَشار

نَباتِ مصر چه حاجَت که شَمسِ تبریزی
دو صد نَبات بِریزَد زِ لَفْظِ شِکَّربار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.