۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۶

گر یار بما رخ ننماید چه توان کرد
ز آنروی نقاب ار نگشاید چه توان کرد

پنهان ز نظرها اگر آید بتماشا
در دیده دل از ما بزداید چه توان کرد

آن حسن و جمالی که نگنجد بعبارت
این دیده مرآنرا چو نشاید چه توان کرد

در دیدهٔ عشاق چه خورشید عیانست
گر در نظر غیر نیاید چه توان کرد

چون روی نماید دل و دین را برباید
یک لحظه ولیکن چه نیاید چه توان کرد

آید بر این خسته دمی چون بعیادت
عمرم اگر آندم بسر آید چه توان کرد

ای فیض گرت یار نخواهد چه توان گفت
ور خواهد و رخ می‌ننماید چه توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.