۴۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۳

شهره شهر شود هر که جمالی دارد
کشد آزار خسان هر که کمالی دارد

حسن را جلوه مده در نظر بی‌دردان
جلوه آفت بود آنرا که جمالی دارد

خمش ای مرغ خوش آواز که در سر صیاد
بهر تدبیر شکار تو خیالی دارد

خط و خالش چکند جلوه و بالی شودش
دل طاوس بدان شاد که بالی دارد

گوهر دل مده از کف بمتاع دنیا
که نیرزد بگهی هر چه زوالی دارد

گو به بیهوده مکن سعی که در دار فنا
هر که راحت طلبد فکر محالی دارد

جان کند در طلب دنیی و بیگانه خورد
خواجه شاد است که مالی و منالی دارد

زاید از قدر ضروریش وبالست و بال
ای خوش آنکس که کفافی ز حلالی دارد

فیض را بر سر آن کوی چو بینی بیخود
بگذارش بهمان حال که حالی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.