۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶

غمی هست در دل که گفتن ندارد
شنفتن ندارد نهفتن ندارد

چو گفتن ندارد غم دل چگویم
چگویم غم دل که گفتن ندارد

نهفتن ندارد غم دل چه پوشم
چه پوشم غم دل نهفتن ندارد

شنفتن ندارد غم دل چه پرسی
چه پرسی غم دل شنفتن ندارد

دلم چون غبار از تو دارد چه روبم
چه روبم غباری که رفتن ندارد

شکفتن ندارد دلی کز تو گیرد
دلی کز تو گیرد شکفتن ندارد

چه خوابی بچشمم نیاید چه خسبم
چه خسبم که این دیده خفتن ندارد

ز درد نهان لب فروبند ای فیض
فرو بند لب را که گفتن ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.