۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۰

چشم او کرد بقتلم تصریح
نگهش کرد بعفوم تملیح

سوی من کرد نگاه گرمی
که در آن بود بوصلش تلویح

کرد مژگانش اشارت با لب
که بیفشان شکری با تملیح

لب لعلش شکری داد بمن
نمکین شکر شیرین ملیح

سخنی رفت میان من و او
باشارت به کنایت نه صریح

بطمع شد دل من زان الطاف
که مگر وعده اوهست صحیح

دل چو بستم بوصالش گفتا
می ندانی که بوصلیم شحیح

گر نهد لب بلب فیض شود
سخنانش همه شیرین و ملیح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.