۴۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۰

بمهر تو دادم دل و جان عبث
بعشقت گرو کردم ایمان عبث

زدین و دل من چه حاصل مرا
گرفتی هم این را و هم آن عبث

چه میخواهی از جانم ای بی وفا
چه دای دلم را پریشان عبث

دل اقلیم دین جلوه ات تاخت کرد
بسی خانه شد از تو ویران عبث

بیک عشوهٔ دل فریب خوشت
دل عالمی شد پریشان عبث

بجانت که دست از اسیران بدار
مکن جور بر ناتوانان عبث

دل من بود آن دل ای فیض بس
مریز اشگ بر روی سندان عبث
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.