۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۰

بالا بلائی قامت قیامت
شمشاد را کو این قد و قامت

در شام زلفت خورشید تابان
پنهان در آن شب روز قیامت

چو گان شد آن زلف بر خال یعنی
بردی زخوبان کوی کرامت

زان غمزه گویم با چشم و ابرو
سحری سراپا چشمی تمامت

آن دل که باشد درشام زلفت
دیگر نخواهد صبح قیامت

شیرین لبانی شکر دهانی
آرام جانی ای جان غلامت

آیی بر من روح روانی
برخیزی از جا شور قیامت

در جلوه آمد ای فیض آن یار
بگذر زمسجد بگذار امامت

بگذر زمحراب بنمود ابرو
بگذارد آن را افراخت قامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.