۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶

از من و ما نمی توانم گفت
صفت لا نمی توانم گفت

شمهٔ گر بگویم از اسما
از مسمی نمی توانم گفت

وصف آن بی جهت مپرس از من
حرف بی جا نمی توانم گفت

گفتنی نیست وصف او نه همین
من تنها نمی توانم گفت

سخن از راز دل مپرس که من
این سخن ها نمی توانم گفت

گفته بودم که گویمت غم دل
گفتم اما نمی توانم گفت

پیش چشمم ز بس که موج زنست
حرف دریا نمیتوانم گفت

بر دلم بس که تنگ شد زغمش
حرف صحرا نمی توانم گفت

از من مست حرف عقل مپرس
که من این ها نمی توانم گفت

این بلاها که فیض دید از عشق
هیچ جا وا نمی توانم گفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.