۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷

بهر گلی اگرم ناله و نوائی هست
بجان تو اگرم جز تو مدعائی هست

مگو مگو زکجا آمدی کجا رفتی
ببین ببین که به جز سایه تو جائی هست

مگو مگو بجهان آشنا کرا داری
ببین ببین بجهان جز تو آشنائی هست

مرا بغیر هوای تو و رضای تو
هوای دیگر اگر هست و مدعائی هست

هوا بسر نرسانم بمدعا نرسم
چه مدعا چه هوا جز تو روی ورائی هست

بخاک درگه تو گر روم بجای دگر
کجا روم به جز این آستانه جائی هست

مقابل گل رویت نشینم و نالم
چو عندلیب که در گلشن نوائی هست

وصال دوست چو خواهی بساز با غم دوست
چو گنج باشد ناچار اژدهائی هست

اگر جهان همه بیگانه شد زفیض چه باک
چو التفات نهان تو آشنائی هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.