۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۶

هر جا معشوق تازه روئی است
از میکده ی خدا سبوئی است

زان چشمه ی جان فزا روان است
هر جا از حسن آبروئی است

زلف همه دلبران عالم
از طرهٔ یار تار موئی است

هر جا مشکی و عنبری هست
از گیسوی آن نگار بوئی است

در هر که جمال با کمالیست
از بحر محیط دوست جوئی است

از ره نروی که اوست مقصود
هر جا در هر دل آرزوئی است

غافل نشوی که اوست مطلوب
هر جا طلبی و جستجوئی است

این طرفه که قبله جز یکی نیست
روی دل هر کسی به سویی است

ای فیض به جز حدیث او نیست
هر جا سخنی و گفت و گوئی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.