۳۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹

اگر ساغر دهد ساقی ازین دست
بیک پیمانه از خود میتوان رست

حریفانرا چه حاجت با شرابست
اشارتهای ساقی میکند مست

چه لازم روی از مادر کشیدن
بمژگان هم دل ما می توان خست

به بستن من خوشم تو با شکستن
بنو هر لحظه عهدی میتوان بست

خوشا آن دل که از اغیار ببرید
خوشا آن جان که از جز یار بگسست

خوشا آن دل که با دلدار آمیخت
خوشا آن جان که با جانانه پیوست

خوش آن کو از سر کونین برخواست
بخلوت خانة توحید بنشست

بامید تو افکندند بسیار
نیامد جز مرا این صید در شست

بلندی می تواند کرد بر چرخ
کسی کاو نزد تو چون فیض شد پست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.