۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳

بیمار زارم دریاب دریاب
جز تو ندارم دریاب دریاب

در راه عشقت از پا فتادم
رحمی که زارم دریاب دریاب

دو از رخ تو در خاک و در خون
جان می سپارم دریاب دریاب

جان شد خیالی تن شد هلالی
زار و نزارم دریاب دریاب

با سخت جانی ابرو کمانی
افتاده کارم دریاب دریاب

شد زاشک خونین رویم منقّش
زیبا نگارم دریاب دریاب

دل شد زشوق آب بشتاب بشتاب
طاقت ندارم دریاب دریاب

شد در فراقت نامهربانا
از دست کارم دریاب دریاب

مشکل که فیضت زین غم برد جان
بیمار و زارم دریاب دریاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.