۳۴۶ بار خوانده شده
ای نَهاده بر سَرِ زانو تو سَر
وَزْ درونِ جانِ جُمله باخَبَر
پیشِ چَشمَت سِرِّکَس روپوش نیست
آفرینها بر صَفایِ آن بَصَر
بَحْرِ خون است ای صَنَم آن چَشم نیست
اَلْحَذَر ای دل زِ زَخمِ آن نَظَر
در مُژهی او گر چه دل را مُژدههاست
اَلْحَذَر ای عاشقان از وِیْ حَذَر
او به زیرِ کاهْ آبِ خُفته است
پا مَنِه گُستاخ وَرْ نی رَفت سَر
خُفته شکلی اصلِ هر بیدارییی
تا زِ خوابَش تو نَخُسپی ای پسر
پاره خواهم کرد من جامه زِ تو
ای بَرادر پارهیی زین گرم تَر
سِرکه آشامیّ و گویی شَهْد کو؟
دست تو در زَهر و گویی کو شِکَر؟
روحْ را عُمریست صابون میزَنی
یا تو را خود جان نَبودهست ای مَگَر
تا به کِی صَیقل زنی آیینه را؟
شَرمْ بادَت آخِر از آیینه گَر
سویِ بَحرِ شَمسِ تبریزی گُریز
تا بَرآرَد زایِنِهی جانَت گُهَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وَزْ درونِ جانِ جُمله باخَبَر
پیشِ چَشمَت سِرِّکَس روپوش نیست
آفرینها بر صَفایِ آن بَصَر
بَحْرِ خون است ای صَنَم آن چَشم نیست
اَلْحَذَر ای دل زِ زَخمِ آن نَظَر
در مُژهی او گر چه دل را مُژدههاست
اَلْحَذَر ای عاشقان از وِیْ حَذَر
او به زیرِ کاهْ آبِ خُفته است
پا مَنِه گُستاخ وَرْ نی رَفت سَر
خُفته شکلی اصلِ هر بیدارییی
تا زِ خوابَش تو نَخُسپی ای پسر
پاره خواهم کرد من جامه زِ تو
ای بَرادر پارهیی زین گرم تَر
سِرکه آشامیّ و گویی شَهْد کو؟
دست تو در زَهر و گویی کو شِکَر؟
روحْ را عُمریست صابون میزَنی
یا تو را خود جان نَبودهست ای مَگَر
تا به کِی صَیقل زنی آیینه را؟
شَرمْ بادَت آخِر از آیینه گَر
سویِ بَحرِ شَمسِ تبریزی گُریز
تا بَرآرَد زایِنِهی جانَت گُهَر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.