۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸۵

همه صیدها بِکَردی هَله میر بارِ دیگر
سگِ خویش را رَها کُن که کُند شِکارِ دیگر

همه غوطه‌ها بِخوردی همه کارها بِکَردی
مَنِشین زِ پایْ یک دَم که بِمانْد کارِ دیگر

همه نَقْدها شِمُردی به وَکیلِ دَرسِپُردی
بِشِنو ازین مُحاسِب عَدَد و شُمارِ دیگر

تو بَسی سَمَن بَران را به کِنارْ دَرگرفتی
نَفَسی کِنار بُگْشا بِنِگَر کِنارِ دیگر

خُنُک آن قِماربازی که بِباخت آنچه بودَش
بِنَمانْد هیچش اِلّٰا هَوَسِ قِمارِ دیگر

تو به مرگ و زندگانیْ هَله تا جُز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کَشَد او به یارِ دیگر

نَظَرش به سویِ هر کَس به مِثالِ چَشمِ نرگس
بُوَدَش زِهر حَریفی طَرَب و خُمارِ دیگر

همه عُمر خوار باشد چو بَرِ دو یار باشد
هَله تا تو رو نیاری سویِ پُشت دارِ دیگر

که اگر بُتان چُنین‌اَند زِ شَهِ تو خوشه چینَند
نُبُدست مُرغِ جان را جُزِ او مَطارِ دیگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.