۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷۹

بَهرِ شَهوتْ جانِ خود را می‌دَهی همچون سُتور
وَزْ برایِ جانِ خود کَهْ می‌دَهی وان گَهْ به زور

می‌سِتانی از خَسان تا وادَهی دَهْ چارده
در هَوایِ شاهِدیّ و لُقمه‌‌‌یی ای بی‌حُضور

آن سَبَدکَش می‌کَشَد آن لُقمه‌ها را تون به تون
می‌دَوانَد مُرده کَش مَر شاهِدَت را گور گور

لُقْمه‌اَت مُردار آمد شاهِدَت هم مُرده‌‌‌یی
در میانِ این دو مُرده چون نمی‌باشی نَفور؟

چَشمِ آخُر را بِبَند و چَشمِ آخِر بَرگُشا
آخِرِ هر چیز بِنْگَر تا بگیرد چَشمْ نور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.