۴۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۷

دَرین سَرما و بارانْ یار خوش تَر
نِگار اَنْدَر کِنار و عشقْ در سَر

نِگار اَنْدَر کِنار و چون نِگاری
لَطیف و خوب و چُست و تازه و تَر

دَرین سَرما به کویِ او گُریزیم
که مانَنْدَش نَزایَد کَس زِ مادر

دَرین بَرف آن لَبانِ او بِبوسیم
که دل را تازه دارد برف و شِکَّر

مرا طاقَت نَمانْد از دست رفتم
مرا بُردند و آوردند دیگر

خیالِ او چو ناگَهْ در دل آید
دلْ از جا می‌رَوَد اَللّهُ اَکْبَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.