۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۳۰

نیمیْت زِ زَهر آمد نیمی دِگَر از شِکَّر
بِاللّهْ که چُنین مَنْگَر بِاللّهْ که چُنان مَنْگَر

هر چند که زَهر از تو کانی‌ست شِکَرها را
زان رو که چُنین نوری زان رنگِ چُنان اَنْوَر

نوری که نیارَم گفت در پایِ تو می‌اُفْتَد
مَعنیش که دَرویشا در ما بِنِگَر خوش تَر

در من که تواَم بِنْگَر خودبین شو و همچین شو
ای نورْ زِ سَر تا پا از پایْ مَگو وَزْ سَر

چون در بَصَرِ خَلْقی گویی تو پُر از زَرْقی
ای آن کِه تو هم غَرقی در خونِ دلِ من تَر

اَرْ زان که گُهَر داری دریایِ دو چَشمَم بین
وَرْ سَنگِ مِحَک داری اَنْدَر رُخِ من بین زَر

آن شیرِ خدایی را شَمسُ الْحَقِ تبریزی
صیدی که نه روبَهْ شُد او را به سگی مَشْمَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.