۳۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۹۲

خُسروانی که فِتْنه چینید
فِتْنه بَرخاست هیچ نَنْشینید

هم شما هم شما که زیبایید
هم شما هم شما که شیرینید

هَمچو عَنْبَر حَمایلیم همه
بر بَرِ سیمِتان که مُشکینید

لَذَّتی هست با شما گفتن
هم شما دادِ جانِ مِسْکینید

نَشَوم شاد اگر گُمان دارم
که گَهی شاد و گاه غَمگینید

بلکه بر اسبِ ذوق و شیرینی
تا اَبَد خوش نِشَسته در زینید

شاهِدانْ فانی و شما جُمله
با لَبِ لَعْل و جانِ سنگینید

در صَفایِ میِ شَهان دیدیم
که شما چون کَدویِ رَنگینید

در بهشتی که هر زمان بِکْری‌ست
مَرد آیید اگر نه عِنّینید

تبریزی شوید اگر در عشق
بَنده شَمسِ مِلَّت و دینید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.