۴۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶۶

دیده خون گشت و خون نمی‌خُسبَد
دلِ من از جُنون نمی‌خُسبَد

مُرغ و ماهی زِ من شُده خیره
کین شب و روز چون نمی‌خُسبَد؟

پیش ازین در عَجَب هَمی‌بودم
کاسْمانِ نِگون نمی‌خُسبَد

آسْمان خود کُنون زِ من خیره است
که چرا این زَبون نمی‌خُسبَد؟

عشقْ بر من فُسونِ اَعْظَم خوانْد
جانْ شَنید آن فُسونْ نمی‌خُسبَد

این یَقینَم شُده‌ست پیش از مرگ
کَزْ بَدَن جانْ بُرون نمی‌خُسبَد

هین خَمُش کُن به اصلْ راجِع شو
دیده راجِعُون نمی‌خُسبَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.