۴۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۶

حَبیبْ کعبه جان است اگر نمی‌دانید
به هر طَرَف که بِگَردید رو بِگَردانید

که جانْ وِیْ است به عالَم اگر شما جِسْمید
که جانِ جُمله جان‌هاست اگر شما جانید

نِدا بَرآمَد امشب که جانِ کیست فِدا؟
بِجَست جانِ من از جا که نَقْد بِسْتانید

هزار نُکته نِبِشته‌ست عشق بَر رویَم
زِ حالِ دل چو شما عاشقید بَرخوانید

چه ساغَر است که هر دَم به عاشقان آید
شما کَشید چُنین ساغَری که مَردانید

که عشقْ باغ و تماشاست اگر مَلول شوید
هواش مَرکَبِ تازی‌ست اگر فرومانید

چو آب و نانِ همه ماهیان زِ بَحرْ بُوَد
چو ماهی اید چرا عاشقِ لبِ نانید؟

قَرابه‌یی‌ست پُر از رنج و نامِ او جسم است
به سنگ بَربِزَنید و تمام بِرْهانید

چو مُرغ در قَفَصَم بَهرِ شَمسِ تبریزی
زِ دُشمنی قَفَصَم بِشْکَنید و بِدْرانید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.