۳۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۰

کسی که عاشقِ آن رونَقِ چَمَن باشد
عَجَب مَدار که در بی‌دلی چو من باشد

حَدیثِ صبر مَگویید صبر را رَهْ نیست
در آن دلی که بِدان یارْ مُمْتَحَن باشد

چو عشقْ سِلسِله خویش را بِجُنبانَد
جُنونِ عقلِ فَلاطون و بوالْحَسَن باشد

به جانِ عشق که جانی زِ عشقْ جان نَبَرَد
وَگَر دَرونه صد بُرج و صد بَدَن باشد

اگر چو شیر شَوی عشقْ شیرگیرِ قَوی‌ست
وَگَر چو پیلْ شوی عشقْ کَرگَدن باشد

وَگَر به قَعْرِ چَهی دَررَوی برایِ گُریز
چو دَلْو گَردن ازو بسته رَسَن باشد

وَگَر چو موی شَوی مویْ می‌شِکافَد عشق
وَگَر کَباب شَوی عشقْ بابزَن باشد

اَمانِ عالَمْ عشق است و مَعْدِلَت هم ازوست
وَگَر چه راه زنِ عقلِ مَرد و زن باشد

خَموش کُن که سُخَن را وَطَن دِمشقِ دل است
مَگو غریب وِرا کِش چُنین وَطَن باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.