۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷۳

خُفته نِمود دِلْبَر گفتم زِ باغْ زود
شَفتالوی بِدُزدم او خود نَخُفته بود

خندید و گفت روبَهْ آخِر به زیرکی
از دستِ شیرْ صیدْ کجا سَهْل دَررُبود؟

مَر ابر را کِه دوشَد وان جا کِه دَررَسَد؟
اِلّا مَگَر که ابر نِمایَد به خویشْ جود

مَعْدوم را کجاست به ایجادْ دست و پا؟
فَضْلِ خدایْ بَخشَد مَعْدوم را وجود

مَعْدوم وار بِنْشین زیرا که در نماز
دادِ سلام نَبْوَد اِلّا که در قُعود

بر آتشْ آب چیره بُوَد از فُروتَنی
کاتَشْ قیام دارد و آب است در سُجود

چون لَب خَموش باشد دلْ صدزبان شود
خاموش چند چند بِخواهیش آزْمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.