۴۰۸ بار خوانده شده
از دلِ رفته نِشان میآید
بویِ آن جان و جهان میآید
نَعْره و غُلْغُله آن مَستان
آشکارا و نَهان میآید
گوهر از هر طَرَفی میتابَد
پایْ کوبانْ سویِ جان میآید
از دَرِ مَشْعَله دارانِ فَلَک
آتشِ دلْ به دَهان میآید
جانِ پروانه میان میبَندَد
شمعِ روشنْ به میان میآید
آفتابی که زِ ما پنهان بود
سویِ ما نورفَشان میآید
تیر از غَیب اگر پَرّان نیست
پس چرا بانگِ کَمان میآید؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بویِ آن جان و جهان میآید
نَعْره و غُلْغُله آن مَستان
آشکارا و نَهان میآید
گوهر از هر طَرَفی میتابَد
پایْ کوبانْ سویِ جان میآید
از دَرِ مَشْعَله دارانِ فَلَک
آتشِ دلْ به دَهان میآید
جانِ پروانه میان میبَندَد
شمعِ روشنْ به میان میآید
آفتابی که زِ ما پنهان بود
سویِ ما نورفَشان میآید
تیر از غَیب اگر پَرّان نیست
پس چرا بانگِ کَمان میآید؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.