۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۲۵

بَرنشین ای عَزْم و مَنْشین ای امید
کَزْ رَسولانَش پَیاپِی شُد نَوید

دود و بویی می‌رَسَد از عَرشِ غَیب
ای نَهانان سویِ بویِ آن پَرید

هر چه غَفلَتْ کور و پنهان می‌کُند
دودِ بویَش می‌کُند آن را سِپید

ما زِ گَردونْ سویِ مادون آمدیم
بازْ ما را سویِ گَردون بَرکَشید

هَمچو مَریَم سویِ خُرمابُن رَویم
زان که خُرمایی ندارد شاخِ بید

بَس کُن و از حرف در مَعنی گُریز
چند مَعنی را زِ حرفی می‌مَزید؟

این مَزیدنْ طِفْلِ بی‌دَندان کُند
گَر شما مَردید نان را خود گَزید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.