۳۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۱۹

اندکْ اندک جَمعِ مَستان می‌رَسَند
اندکْ اندک میْ‌پَرَستان می‌رَسَند

دِلْنَوازانْ نازْنازان در رَهْ اَند
گُلْ عِذاران از گُلِسْتان می‌رَسَند

اندک اندک زینْ جهانِ هست و نیست
نیستان رفتند و هَستان می‌رَسَند

جُمله دامَن‌هایِ پُرزَر هَمچو کان
از برایِ تَنگْ دَستان می‌رَسَند

لاغَرانِ خسته از مَرعایِ عشق
فَربَهان و تَنْدُرستان می‌رَسَند

جانِ پاکانْ چون شُعاعِ آفتاب
از چُنان بالا به پَستان می‌رَسَند

خُرَّم آن باغی که بَهرِ مَریَمان
میوه‌هایِ نو زمستان می‌رَسَند

اَصلِشان لُطف است و هم واگشت لُطف
هم زِ بُستانْ سویِ بُستان می‌رَسَند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.