۵۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹۸

نَنگِ عالم شُدن از بَهرِ تو نَنگی نَبُود
با دلِ مُرده دلانْ حاجَتِ جنگی نَبُوَد

عشقْ شیرینیِ جان است و همه چاشْنی است
چاشْنی و مَزه را صورت و رنگی نَبُوَد

عشقْ شاخی­ست زِ دریا که دَرآیَد در دل
جایِ دریا و گُهَر سینهٔ تنگی نَبُوَد

ساحِلِ نَفْس رَها کُن به تَکِ دریا رو
کَنْدَرین بَحْر تو را خوفِ نَهنگی نَبُوَد

صورتِ هر دو جهانْ جُمله زِ آیینهٔ عشق
بِنِمایَد چو که بر آیِنِه زَنگی نَبُوَد

کارِ روبَهْ نَبُوَد عشقْ که هر روبَهْ را
حَملهٔ شیرِ نر و کِبْرِ پَلَنگی نَبُوَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.