۳۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹۲

هَله پیوسته سَرَت سَبز و لَبَت خندان باد
هَله پیوسته دلِ عشقْ زِ تو شادان باد

غَم پَرَستی که تو را بیند و شادی نکُند
همه سَرزیر و سِیَه کاسه و سَرگَردان باد

چون که سَرزیر شود توبه کُند باز آید
نیک و بَدْ نیک شود دولتِ تو سُلطان باد

نورِ احمد نَهِلَد گَبْر و جُهودی به جهان
سایهٔ دولتِ او بر هَمِگانْ تابان باد

گُم­رَهان را زِ بیابانْ همه در راه آرَد
مُصطفی بر رَهِ حَقْ تا به اَبَد رَهْبان باد

آن خیالِ خوشِ او مَشْعلهٔ دل‌ها باد
وان نَمَکدانِ خوشَش بر زَبَرِ این خوان باد

کمترین ساغَرِ بَزمِ خوشِ او شُد کوثَر
دلِ چون شیشهٔ ما هم قَدَح ایشان باد

شَمسِ تبریز تویی واقِفِ اسرارِ رَسول
نامِ شیرینِ تو هر گُم­شُده را دَرمان باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.