۵۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۵

ما نه زان مُحْتَشَمانیم که ساغَر گیرند
وَ نه زان مُفْلِسکان که بُزِ لاغَر گیرند

ما از آن سوختگانیم که از لَذَّتِ سوز
آبِ حیوان بِهِلَنْد و پِیِ آذر گیرند

چو مَهْ از روزَنِ هر خانه که اَنْدَر تابیم
از ضیا شب صِفَتانْ جُمله رَهِ دَر گیرند

ناامیدان که فَلَک ساغَرِ ایشان بِشِکَست
چو بِبینَند رُخِ ما طَرَب از سَر گیرند

آن کِه زین جُرعه کَشَد جُمله جهانش نکُشَد
مَگَر او را به گِلیمْ از بَرِ ما بَر گیرند

هر کِه او گرم شُد این جا نشود غِرّهٔ کَس
اَگَرَش سَرد مِزاجانْ همه در زَر گیرند

دَر فروبَند و بِدِه باده که آن وَقت رَسید
زَردْرویانِ تو را که میِ اَحْمَر گیرند

به یکی دست میِ خالصِ ایمان نوشَند
به یکی دستِ دِگَر پَرچَمِ کافَر گیرند

آبْ ماییم به هر جا که بِگَردد چَرخی
عودْ ماییم به هر سور که مِجْمَر گیرند

پَسِ این پَردهٔ اَزْرَق صَنَمیْ مَهْ رویی­ست
که زِ نورِ رُخَش اَنْجُم همه زیور گیرند

زِاحْتِراقات و زِ تَربیع و نُحوسَت بِرَهَند
اگر او را سَحَری گوشهٔ چادَر گیرند

تو دو رای و دو دلیّ و دلِ صافْ آنها راست
که دلِ خود بِهِلَند و دِلِ دِلْبَر گیرند

خَمُش ای عقلِ عُطارِد که دَرین مَجْلِسِ عشق
حَلْقهٔ زُهره ییانَت همه تَسْخَر گیرند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.