۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۱

هر زمان کَزْ غَیب عشق یارِ ما خَنْجَر کَشَد
گَر بِخواهم وَرْ نخواهم او مرا اَنْدَرکَشَد

هَمچو پَرّه و قُفلْ من چون جُفت گردم با کسی
هَمچو مُرغِ کُشته آن دَم پَرَّم از من بَر کَشَد

کُفر و دینِ عاشقانَش هم رُقومِ عشقِ اوست
حاشَ لِلَّهْ کان رَقَم بر طایفه­یْ دیگر کَشَد

چون گُشایَد باگُشادم چون بِبَندد بَسته ام
گویِ میدانْ خود کِه باشد تا زِ چوگان سَر کَشَد؟

هَمچو ابراهیمْ گاهَم جانِبِ آتش بَرَد
هَمچو احمد گاهَم از آتشْ سویِ کوثَر کَشَد

گویی آتشْ خوش تَر آید مَر تو را یا کوثَرَش؟
خوش تَرم آن است کانْ سُلطانْ مرا خوش­ تَر کَشَد

آب و آتش خوش تَر آمد رنج و راحت دادِ اوست
زین سَبَب‌ها ساخت تا بر دیده‌ها چادَر کَشَد

دوست را دشمن نِمایَد آب را آتش کُند
مؤمنی را ناگهان در حَلْقهٔ کافَر کَشَد

سَرخوشان و سَرکَشان را عشقِ او بَند و گُشاست
سَرکشان را موکَشانْ آن عشقْ در چَنْبَر کَشَد

بَر حَذَر بایدْ بُدَن گَرچه حَذَر هم دادِ اوست
آن حَذَر او داد کَزْ بَهرِ بَچه مادَر کَشَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.