۴۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۶

بیچاره کسی که زَرْ ندارد
وَزْ مَعْدنِ زَر خَبَر ندارد

بیچاره دلی که مانْد بی‌تو
طوطی‌ست ولی شِکَر ندارد

دارد هُنر و هزار دولَت
افسوسْ که آن دِگَر ندارد

می‌گوید دستِ جامْ بَخشَش
ما بِدْهیمَش اگر ندارد

بر وِیْ ریزیم آبِ حیوان
گَر آبْ بر آن جِگَر ندارد

بی بَرگان را دهیم بَرگی
زان بَرگ که شاخِ تَر ندارد

آن‌ها که زِ ما خَبَر ندارند
گویند دُعا اثر ندارد

نزدیک آمد که دیده بَخشیم
آن را که به ما نَظَر ندارد

خاموش که مُشکلاتِ جان را
جُز دستِ خدایْ بَرندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.