۵۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

رهروان را عشق بس باشد دلیل
آب چشم اندر رهش کردم سبیل

موج اشک ما کی آرد در حساب
آن که کشتی راند بر خون قتیل

بی می و مطرب به فردوسم مخوان
راحتی فی الراح لا فی السلسبیل

اختیاری نیست بدنامی من
ضلنی فی العشق من یهدی السبیل

آتش روی بتان در خود مزن
ور نه در آتش گذر کن چون خلیل

یا بنه بر خود که مقصد گم کنی
یا منه پای اندرین ره بی‌دلیل

با رسوم پیلبانان یاد گیر
یا مده هندوستان با یاد پیل

یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامهٔ تقوی به نیل

حافظا گر معنیی داری بیار
ورنه دعوی نیست غیر از قال و قیل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.