۴۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

غمش تا در دلم مَأوا گرفته است
سرم چون زلف او سودا گرفته است

لب چون آتشش آب حیات است
از آن آب آتشی در ما گرفته است

هُمای همتم عمری است کز جان
هوای آن قد و بالا گرفته است

شدم عاشق به بالای بلندش
که کار عاشقان بالا گرفته است

چو ما در سایهٔ الطاف اوییم
چرا او سایه از ما وا گرفته است؟

نسیم صبح، عنبر بوست امروز
مگر یارم ره صحرا گرفته است؟

ز دریای دو چشمم گوهر اشک
جهان در لؤلؤ لالا گرفته است

حدیث حافظ ای سرو سمن‌بوی
به وصف قد تو بالا گرفته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.