۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۲

در خانه نشسته بُتِ عَیّار کِه دارد؟
مَعشوقِ قَمَررویِ شِکَربار کِه دارد؟

بی‌زَحْمَتِ دیده رُخِ خورشید کِه بیند؟
بی پَرده عِیانْ طاقَتِ دیدار کِه دارد؟

گفتی به خَرابات دِگَر کار ندارم
خودْ کارْ تو داریّ و دِگَر کار کِه دارد؟

رِنْدانِ صَبوحی همه مَخْمورِ خُمارند
ای زُهره کلیدِ دَرِ خَمّار کِه دارد؟

ما طوطیِ غَیبیم شِکَرخواره و عاشق
آن کانِ شِکَرهایِ به قِنْطار کِه دارد؟

یک غَمْزهٔ دیدار بَهْ از دامَنِ دینار
دیدارْ چو باشد غَمِ دینار کِه دارد؟

جان‌ها چو از آن شیرْ رَهِ صید بِدیدند
اکنون چو سگانْ مَیْل به مُردار کِه دارد؟

چون عینِ عِیان است زِ اِقْرار کِه لافَد؟
اِقْرار چو کاسِد شود اِنْکار کِه دارد؟

ای در رُخِ تو زَلزَلهٔ روزِ قیامَت
در جَنَّتِ حُسنِ تو غَمِ نار کِه دارد؟

با غَمْزهٔ غَمّازهٔ آن یارِ وَفادار
اندیشهٔ این عالَمِ غَدّار کِه دارد؟

گفتی که زِ اَحوالِ عزیزانْ خَبَری دِهْ
با مَخْبِرِ خوبَت سَرِ اِخْبار کِه دارد؟

ای مُطربِ خوش لَهْجهٔ شیرین دَمِ عارف
یاری دِهْ و بَرگو که چُنین یار کِه دارد؟

بازارِ بُتان از تو خَراب است و کَساد است
بازارْ چه باشد دلِ بازار کِه دارد؟

امروزْ زِ سودایِ تو کَس را سَرِ سَر نیست
دَستارْ کِه دارد سَرِ دَستار کِه دارد؟

شَمسُ الْحَقِ تبریز چو نَقْد آمد و پیدا
از پارْ کِه گوید غَمِ پیرار کِه دارد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.